پیامبر اکرم(ص) فرمود: این مضمون از امیرالمومنین(ع) هم نقل شده است: «هرجا ستمی بر مردم برود و حکومتها بیاطلاع بمانند و یا مطلع باشند ولی مدارا کنند، نقض پیمان رسولالله(ص) و نقض پیمان الهی شده است.»
پیامبر(ص) فرمود: «جامعهای که در آن، حقوق ضعیفان از قدرتمندان، از صاحبان قدرت، صاحبان ثروت و صاحبان شوکت، بدون لکنت زبان، مطالبه نشود، جامعه اسلامی نیست.»
این است آن جامعه دینی و حکومت دینی که ما باید بسازیم. حضرت امیر(ع) در سخنرانیاش فرمودند که این جمله را از پیامبر بارها شنیدیم و فقط یک نوبت نبود که ایشان چنین تعریفی را از جامعه قدسی و دینی داده باشند، بلکه بارها این جمله را پیغمبر فرمود. ما هم میخواهیم جامعه و حکومتی بسازیم که اگر فردا یک آدم عادی، یک روستایی برخاست و به تهران آمد و گفت: آقا، حق مرا فلان آدم ثروتمند یا قدرتمند، غصب کرده است، نترسد و بدون لکنت زبان، حرفش را بزند و دادگستری هم حق او را اقامه کند. این است آن جامعه و حکومتی دینی که انقلاب خمینی میخواهد.
کدام نسل جوان از چنین جامعه و حکومت دینی رو برگردانده و پشت کرده است؟ نباید نسل جوان را متهم کنیم. نسل جوان، یک نسل مظلوم و ناآگاه است. نه آگاهی دینی درستی به او دادهایم، نه نمونههای عالی ارایه میکنیم، سپس توقع داریم که اینها همه، نماز شبخوان باشند! ریشههای مشکل را بدانیم که کجاست. حضرت امیر(ع)، بزرگترین تربیتشده پیغمبر، خطاب به خلیفه سوم فرمود: کارگزاران حکومت اسلامی تا هرجا که خورشید بر آن بتابد، اگر ظلمی و فسادی کنند، ما نیز مسئولیم. چون اعتراضاتی میشد که فلانجا فساد میشود، دزدی کردند، حقکشی یا باندبازی کردهاند، او هم مثلاً میگفت: من خبر ندارم. حضرت امیر(ع) فرمود: نمیتوانی بگویی که من خبر ندارم؛ باید خبر داشته باشی.
پیامبر اکرم به ما آموخت که مسئولان حکومت اسلامی، دولتیها، مجلسیها، دستگاه قضایی در برابر مردم، متواضع و مودب سخن بگویند و از موضع قدرت و سلطه با مردم حرف نزنند. مردم، ذَوِیالحقوقاند. اینها عین روایت پیامبر اکرم و حضرت امیر و اهل بیت است. ابن مسعود میگوید: روزی مردی با پیامبر سخن میگفت و بدنش میلرزید، هیبت پیغمبر، او را گرفته بود. اما پیامبر، به دنبال شوکت مادی نبود، شوکت معنوی داشت. پیامبر متوجه شدند که این مرد، در حین صحبت دشت و پایش میلرزد. فرمود: «هَوِّن عَلَیک، فَلستُ بَمَلِک»؛ بر خودت آسان بگیر. برادر، راحت باش. من شاه نیستم. «اِنَّما اَنا ابنُ امرَأَهٍ کانَت تَأکلُ القِدَّ.»؛ من پسر همان زنی هستم که مثل شما غذای مانده و ساده میخورد، من با دست خودم، شیر بز میدوشم. یا نقل شده است که روزی سلمان و بلال خدمت پیغمبر آمدند. سلمان به رسم ایرانیها به روی پیغمبر اکرم(ص) افتاد تا آن را ببوسد. پیامبر(ص) فرمود: سلمان، کاری را که ایرانیان و عجم با شاهانشان میکنند، انجام نده. «اَنا عَبدّ مِن عَبیدِاللهِ آکلُ مَمّا یأکلُ العَبدُ اًقعُدُ کما یقعُدُ العَبدُ»؛ من بندهای از بندگان خدا هستم، آن گونه که بردگان میخورند و بردگان بر خاک مینشینند، من نیز همانگونه میخورم و مینشینم.
اینها درس چه باید کرد است. هرگاه همه مسئولان حکومت، این گونه اسلامی شدند، شما بدانید که همه مشکلات، پیاپی حل خواهد شد.
بخشی را که در ابتدا ملاحظه نمودید تکههایی از آخرین اثر چاپشده از استاد حسن رحیمپور ازغدی است که به نام محمد پیامبری برای همیشه در بهار 84 توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی در سه هزار نسخه چاپ و منتشر شده است و چهار گفتار استاد پیرامون شخصیت نبی گرانقدر اسلام و حکومت دینی ایراد شده است. مطالعه این اثر وزین را به کلیه دوستداران فرهنگ و تفکر توصیه مینماییم.
|