سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
بامدادان به جستجوی دانش برخیزید که سحرخیزی مایه برکت و کامیابی است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
همسفر مصلوب

  نویسنده: روح همسفر  
 

59/12/17
خواب دیدن جهان‎ ‎آرا

000042.jpg

با توجه به کیفیت و شرایطی که هیئت به اصطلاح صلح دهنده‎ ‎پیشنهاد کرده است، به نظر می رسد که اینان بیشتر قصد دارند ایران را درگیر یک مسئله‏‎ ‎درازمدت و خفیف بنمایند تا همانند استخوانی در گلو باشد منتهی چیزی بیشتر از‎ ‎کردستان که هرگاه خواستند آتش جنگ را شعله ورتر کنند و مثلا درست بعد از جواب رد‎ ‎ایران به عراق شهرهای ایلام و اهواز و خرم آباد و دزفول مورد حمله هواپیما و‎ ‎توپخانه و موشک عراق قرار می گیرند که یعنی عراق می تواند شدت عمل به خرج دهد و در‎ ‎مردم نیز این احساس را زنده کند که باید صلح کرد و دولت و شورای عالی دفاع تحت‎ ‎فشارافکار عمومی این شهرها قرار بگیرند. اکنون حدود 4 روز است که مرتبا عراق فقط‎ ‎چند گلوله به طرف شهر اهواز شلیک می کند و همین تعداد گلوله در کوچ مردم و تاثیر در‎ ‎اقتصاد و مسکن و اداره مهاجرین بسیار اثر منفی می گذارد‎.
‎حدود
28/1/61 بود که‎ ‎هنگام اذان صبح محمدعلی جهان آرا را خواب دیدم. فضایی بودو جهان آرا بود و افرادش‎ ‎که حدود 80 - 90 نفر می شدند. من یادم بود که او شهید شده،حالتی داشت که مشغول جمع‎ ‎کردن بچه هایش بود برای جلسه یا سمینار یا میهمانی و خودش هم مشغول اینکار بود و‎ ‎حواسش به من نبود. من از او پرسیدم که وضعیت در اینجا چطور است ،گفت خوبم. خیلی‎ ‎خوبم بعد به کنار کشیدمش و بگوشش گفتم میدانی خرمشهر حمله است گفته آره ولی حیف که‏‎ ‎من نیستم‎.
‎مقداری اسکناس دست من بود که آنجا نمی گرفتند از من خارجی بود آنجا‎ ‎این پولها را قبول نمی کردند. به جهان آرا گفتم می توانی این پولها را برای من عوض‎ ‎کنی خیلی سریع گفت آره و رفت مقداری اسکناس آورد و از وسط آنها اسکناسهای جمهوری‎ ‎اسلامی به من داد که وقتی خوب دقت کردم ده تا اسکناس 5000 ریالی بود. مانده بودم که‎ ‎پولهای قبلی خودم ارزشش بیشتر است یا این پولها و از جهان آرا پرسیدم گفت برو برو‎ ‎همینها را خرج کن ازت می گیرند و همینها خوب است و رفت دنبال جمع کردن بچه‎ ‎هایش‎.

‎یادداشت روزانه‎
61/‏‎1‎تیر‏

صبح پس از غسل به حرم رفتیم و ساعت 40:10 هم به سپاه‎ ‎مشهد رفتم. اول راجع به مراحل جنگ در گذشته صحبت کردم و راجع به اهمیت دادن به دو‎ ‎تیپ سپاه منطقه? تذکر دادم‏‎.
‎ظهر رفتیم منزل ... - اولا چهار پنج نوع غذا درست‎ ‎کرده بود. ثانیا مرد و زن ها در یک سفره بودند. ثالثا جو چندان مناسب نبود. پس از‎ ‎ناهار به او گفتم هیچ توقع نداشتم چنین ناهاری ترتیب دهی و هنگام خارج شدن از خانه‎ ‎اش گفتم که گذشته تو حداقل از حیث میزان فعالیت با این همه اسیر دنیا شدنت با هم‎ ‎وفق ندارد. حداقل بعنوان اینکه مدتی با هم دوست بوده ایم الان به تو می گویم که این‎ ‎روش درستی نیست و حتی ممکن است که فردا اول با مطالب جزئی برخورد پیدا کنی و در‎ ‎انتها حتی با رژیم برخورد کنی، قبول کرد. اصرار کرد که شب بیا منزل که قبول نکردم‎. ‎شب رفتیم حرم و زیارت خداحافظی و رفتیم فرودگاه‎.

63/16‎مرداد

شب قرارگاه کربلا بودیم. قبل از ظهر رفتم آشپزخانه را‎ ‎دیدم. شام که به بچه ها نمی دهند و 5 روز در ناهار گوشت می دهند که هر وعده 30 تا‎ 40 ‎گرم است. جایشان نیز اطرافش باز بود و خاک می آمد و وضع خیلی نامناسب‏‎ ‎بود‎.
‎برادر محسن آمد راجع به دیدارش با امام گفت : وقتی وارد شدم قبل از اینکه‎ ‎بنشینم ابتدا گفتم که دل ما آنجا پیش شماست و بسیار سرحال هم بود. همه آمار شهدا‎ ‎ومجروحین را نیز به امام گفتم. در شورایعالی دفاع اول طرح ظهیرنژاد که دو فلش داشت‎ ‎یکی از سمت هور و دیگری از کناره اروند مورد قبول واقع شده بود و با توضیح سرهنگ‎ ‎شیرازی و برادر محسن موضوع رد شده بود و همه قبول کرده بودند که بهترین راه همین‎ ‎راهی بوده که انجام‎ ‎شده است. ساعت 15 جلسه لشگرهای سپاه بود‎.

‎یادداشت های آخرین روزها‎
‎دی61/21‏

بسمه‎ ‎تعالی-صبح به سپاه 11 رفتیم و تا ساعت 30/14 آنجا بودیم. قاسمی ماشین رشید را آورده‎ ‎بود که تصادف کرده بود. عصرهم به سپاه سوم رفتیم و تا شب آنجا بودیم. شب به قرارگاه‎ ‎نجف رفتیم. قرار شد که صبح جهت شناسایی چیلات با هلیکوپتر بروند. من شب رفتم دزفول‎ ‎که صبح خودم به دهلران بروم‎.
‎‏29دی‎
‎بسمه تعالی-صبح ساعت 30:10 به دهلران‎ ‎رسیدم که برادر محسن و رشید به چیلات رفته بودند. هوا خوب نبود برگشتند. ظهر بحث‎ ‎مختصری راجع به چیلات شد و چند دستور هم نوشته شد و به لشکر 19 داده شد‎.
‎عصر‎ ‎ابتدا به شمال شرقی طیب و سپس به بین طیب و چیلات رفتیم که کلا شمای کلی ندارد. شب‏‎ ‎جلسه با ارتش بود که برادران نهاجا هم آمده بودند. به همراه فرمانده گردان شناسایی‎ ‎که ابتدا آنها توضیحات دادند و چون دیر بود و تقریبا سپاه به نتیجه نرسیده بود جلسه‎ ‎ساعت 00:24 تمام شد‎.
28‏‎ ‎دی‎
‎بسمه تعالی-صبح تا ساعت 00:11 روی مانور بحث شد‎ ‎که بعد با برادر زین الدین به ارتفاع 400 رفتیم و سپس به دیدگاه امام سجاد ع که به‎ ‎رگبار بستندمان وبه خاطر نبودن دید برگشتیم. شب جلسه ای بود که ارتش طرح خودش را‎ ‎ارائه داد و تقریبا سپاه طرح را که دو مرحله ای بود رد کرد‎.
‎بعد برادر محسن‎ ‎مقدمه تجربه جنگ را گفت و رشید هم طرح سپاه را مطرح کرد. قویدل ایراد گرفت و سپس‎ ‎رشید هم بلند شد جواب داد‎ ...
‎شب به دزفول رفتیم. محسن و شیرازی رفتند صحبت کنند‎ ‎که یکدیگر را مجاب کنند‎.
1‏‎ ‎بهمن‎
‎بسمه تعالی- صبح به همراه برادر عزیز ساعت‎ 30:9 ‎به قرارگاه رسیدیم‎.
‎برادر محسن به دنبال من و رشید می گشت. رفتم سری به‎ ‎ساختن قرارگاه زدم. پس از آن برای شناسایی طیب رفتیم که ساعت 00:14 به محل دیدگاه‎ ‎رسیدیم که دید نسبتاً خوب بود. رشید هم دیر آمد مجدداًبه دیدگاه رفتیم. ناهار را در‎ ‎پاسگاه تاکتیکی امام سجاد ع بودیم‏‎.
‎یک ساعتی بحث شد و به قرارگاه برگشتیم‎.
‎شب‎ ‎جلسه شورایعای سپاه برگزار گردید که ابتدا محسن و سپس رحیم و رشید و من صحبت کردیم‎ ‎و بیشتر به صورت درد دل و مشکلات و تدارکات مطرح شد که برای بعضی از برادران جا‎ ‎افتاد و برای عده ای نیافتاد ولی قرار شد مسئولین واحدهای ستاد مرکزی تا پایان‎ ‎عملیات باقی بمانند. آخر شب هم کمیسیون دفاع چند نفرشان آمدند و صحبت هایی کلی راجع‎ ‎به رادار و ارتش و سپاه و تشکیلات انجام شد‎.
2‏‎ ‎بهمن‎
‎بسمه تعالی-صبح عملیات‎ ‎محرم را روی نقشه برای نمایندگان مجلس وکمیسیون دفاع توضیح دادم و سپس به منطقه‎ ‎رفتیم. ظهر به مقر تیپ امام سجاد ع رفتیم و به برادر محسن، رحیم و رشید که برای‎ ‎شناسایی رفته بودند پیوستم. تا عصر راجع به طرح مانور بحث بود. شب هم جلسه گرفته شد‎ ‎با خودمان‎.
‎سرهنگ شیرازی با آذرین آمد و تقریبا شروع کرد به درد دل کردن که‎ ‎هماهنگی نیست. بعد هم رشید و من صحبت کردیم. سپس راجع به احتمالات روی عکس هوایی‎ ‎کار کردیم. ساعت 00:2 خوابیدیم‎.
3‏‎ ‎بهمن‎
‎بسمه تعالی - صبح از ساعت 00:9 روی‎ ‎طرح مانور کار کردیم، تا آخر شب. سپاه ها هم آمدند. طرحهای مختلف و متضاد داده می‎ ‎شد. آخر شب راجع به عملیات فاو و داخل عماره، صحبت شد. شب رفتم‏‎ ‎دزفول‎.
4بهمن‎
‎بسمه تعالی- صبح زود از دزفول برگشتیم‎.
5‏‎ ‎بهمن‎
‎بسمه‎ ‎تعالی- صبح برادر محسن رفت برای بسیجی ها صحبت کند‎.
‎من به اهواز رفتم تا با‎ ‎اسرا در مورد طرح مانور صحبت کنم. با نزار و داود و عبدالرضا صحبت کردم. داود در‎ ‎مورد واحدهای عراقی توجه داشت و نزار هم نظریات خوبی می داد. اینها را شب آوردیم‎ ‎نزد برادر محسن و شیرازی‎.
‎شب تا ساعت 00:2 نیمه شب جلسه بود‎.
‎اطراف قرارگاه‎ ‎را توپ می زدند و صدای کالیبر ریز نیز می‎ ‎آمد‎.


 
   
یکشنبه 84 شهریور 6 ساعت 12:17 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  هنر فیلم
[عناوین آرشیوشده]
 
پارسی بلاگ

خانه مدیریت شناسنامه ایمیل

18584: کل بازدید

15 :بازدید امروز

0 :بازدید دیروز

 RSS 

 
آرشیو
 
درباره خودم
 
لوگوی خودم
همسفر مصلوب
 
 
 
حضور و غیاب
 
اشتراک