سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
پایمرد ، خواهنده را همچون پر است . [نهج البلاغه]
همسفر مصلوب

  نویسنده: روح همسفر  
 

در حال حاضر آنچه راجع به موسیقی معضل مهم است ، مسئله فکر است . شاید سخن ابن سینا درست باشد که گفت : (( موسیقی دان ، نفس خود را بصورت اصوات و آهنگ به ساز و نوا در می آورد .)) و قدر مسلم ، موسیقی دان فکر و وجود ذهنی خود را بر ساز و نوا می آورد . پس شانیت یک اثر موسیقی ،وابسته به شانیت وجودی و فکری صاحب اثر است ، اگر شان موسیقی در زمانه ما ضعیف و نحیف است ، تعجب و تاسف به موسیق پردازان باز می گردد . طبق یک تقسیم بندی موسیقی سه نوع است :1- خیال انگیز،2- توصیفی،3- انفعالی .
در نوع اول مخاطب به ساحت موسیقی دان وارد می شود ؛ در نوع دوم موسیقی دان گزارشی از واقعیت می دهد و درنوع سوم موسیقی دان به ساحت شنونده نزدیک می شود . در واقع در نوع سوم است که ابتذال پدید می آید . زیرا موسیقیدان از مسئولیتی که به عهده دارد ، سر باز می زند و از شان خود ،نزول می کند . در اینصورت مو.سیقی در دو گرداب از "نزول شان" و "شان نازل" قرار می گیرد . نزول شان موسیقیدان و شان نازل مخاطب ؛ همه و همه در واقع نزول شان تفکر در جامعه است . حال"چه باید کرد؟" باید شان نزول تفکر را بیان و عیان نمود و سهم آن را در ساحت هنر به معنای تجلی روح متعالی تشخیص داد . با این حساب معنای"تفکر" روشن می شود . گفتیم برای فهم موسیقی باید سیر کرد و برای فهم ارزش در موسیقی باید سلوک داشت . سیر به معنای کار تجربی و سابقه داشتن و دانشششش اندوختن است و سلوک ، تشخیص صحت و درستی و ارزش به معنای اخلاقی را در موسیقی است . حال چگونه می توان درستی اخلاق را در موسیقی مشاهده کرد و پیش از آن پیوند موسیقی و اخلاق چگونه است ؟ در واقع از آن جهت که هر دو از مقوله "احکام انشائی" هستند با هم پیوند دارند . آهنگ یک موسیقیدان در واقع حکم اوست و اخلاق ، احکامی است برای تادیب انسان از نادرستی به درستی . حال نادرستی و درستی چه هستند ؟مسائلی هستند که باید در علم اخلاق به دنبال آنها گشت . تفکر ، هم سیر مخحسوس به معقول است . عقل ، نسبتی مستقیم و روشن با تفکر دارد . یعنی مشخصه عقل ، تفکر است . از همین جا می توان تقسیم بندی موسیقی صحیح و مبتذل را دریافت ؛ در موسیقی مبتذل ، نفس و خواسته آن جولان می کند و در موسیقی صحیح ، عقل امر به اصلاح ؛ پس در موسیقی مبتذل ، خواسته های نفسانی به اوج می رسد . با کمتر تاملی می توان به صدق این گفته تصدیق نمود که  در پی شنیدن موسیقی های مبتذل ، چه نتایج و عوقبی رخ می دهد ؛ اما در پس شنیدن موسیقی های صحیح ، هیچ امری به غیر تفکر و تامل روی نمی دهد . یعنی همان چیزی که شان انسان نامیده شده است . هر موجودی شانی دارد و شان انسان تفکر است . بی شانی موسیقی امروز ما در فاصله داشتن از تفکر است . پس از همین جا می توان دلیل ابتذال و تکرر و تکثر آن و قلت اصلاح و ندرت آن را در موسیقی مشاهده کرد . موسیقی صحیح ، موسیقی معقول و متفکر مناسب با شان انسان است . پس با مشاهده موسیقی در جامعه ، میزان و ملاک انسانیت را هم درجامعه می توان مشاهده و ارزیابی نمود . بنابراین ، رسیدن به عل ، که شان مقدر انسان است ؛ مشخصه انسانیت است ؛ فکر را هم از نیرنگ و غریب باید تمیز داد . رسیدن به ساحت تفکر رسیدن به ساحت انسانیت است و محصول این ساحت ، راهگشایی یعنی فکر نو داشتن یا اندیشیدن و یا نو گفتن و نو دیدن است . نوگرایی هم معادل از هم پاشیدن و تخریب سرمایه های گذشته نیست . بلکه به معنای 1)اصلاح آنها   2)تقدیر نوین آنها 3) همزبان شدن با آنها و همزمان کردن آنها 4) بر اساس آنها گفتن است . پس در واقع فکر نو ، دیدگاهی متفاوت و نوین درارائه نکات و موضوعات است . اگر بخواهیم گزارشی کوتاه از وضعیت موسیقی در ایران ارائه کنم به طور کلی ان را به دو قسم تقسیم می کنم : 1)موسیقی هجرت 2) موسیقی غفلت ؛ متاسفانه هر انچه که می شنویم و مشاهده می کنیم ، به تبع وضع فرهنگی و آشفتگی فکری و اجتماعی وصع حاضر موسیقی غفلت است . تفسیر کامل دو مفهوم فوق ، مجالی دیگر می طلبد و در شان این مقال باشد این است که موسیقی غفلت موسیقی رهایی است و موسیقی هجرت موسیقی فراق است . عجیب این که در فراق ، آزادی نیست اما اسارت هست . زندان شدن روح و جان . و این بسی دردناک تر از زندان بودن جسم است .عرصه این زندان ، وسیع و گستره آن طولانی است . هرچه عرصه آن گسترده تر باشد ، زندان موضوعیتی واقعی تر ، عمیق تر و دردناک تر می یابد و رهایی از ان تنها در وصال است . "فراق" جدایی است . جدایی ناخواسته و ناخواستنی و چیزی که در جدایی بیش از هر چیز آسیب عمیق می پذیرد ، روح و جان است . و روح یعنی حقیقت انسان . چیزی که همیشه باقی می ماند و فنا نمی پذیرد و رویای جاودانگی انسان است . فراق ، دوره ای نا معین از جدا بودن انسان و روح او از اصل خویش است .  دوره ای سراسر زندان و زندانبان آن جهالت است و یا طول عمر .زیستن در فراق دردی مضاعف است ؛ بنابراین روشن است که موسیقی فراق چه وضعی دارد ؟ خود دردی است که یادآوری درد مضاعفی می کند  و براستی تحمل آن توصیف ناپذیر و نامطلوب همگان است . هجرت جدایی اختیاری و خود نواسته است و فراق جدایی اجباری و ناخواستنی است . برای رسیدن به ساحت فراق و درک و درک واقعی جدایی از مطلوب باید از غفلت هم شایدامری محال باشد . عالم غفلت با خصوصیاتی کاملاً معارض با فراق دارد . عالمی گوارا، دوست داشتنی،دلبستنی و دلربا و خوش نگار .عالم غفلت را جهالت پاسبان است و جهالت سیطره حیات آدمی است .دارویی خواب اور برای اهل فراق و شبی بلند برای اهل غفلت . خواب رفتگان که لذت خوابیدن ولع نخست آنان است  و خوابدیدگان که وحشت خوابیدن هراس دائمی ایشان است . موسیقی غفلت موسیقی خوابیدن و خواب است .موسیقی خواب رفتگان خوش ایند و مطلوب و برای خوابدیدگان ناگوار و نامطلوب است . موسیقی (هنر) غفلت ،آهنگ رضایت دلبستگان به بودن و ماندن است ؛ موسیقی اهل خواب . موسیقی هرت ، موسیقی خوابدیدگان وحشت زده ای است که به سختی بیدار شده اند و به آن تفکر کرده اند . تفکری جدید و فکری نو . فکر نو وضع حیات خوابدیدگان است و بیان آن وصف خواب و بیداری است . عالم خواب عالمی سایه روشن است . و موسیقی بیشترین نسبت را با سایه روشن دارد . واضح اما نامعلوم ، مشخص اما چندگانه، موجود اما نادسترس . موسیقی هجرت جاده بلند و سفر طولانی شنیدگان عازم است ، خوابدیدگان وحشت زده .


عزم رفتن کنیم و بگریزیم
زین تطاول که آمدست به کار
شاخه نورس بهار شویم
در خزان با خیل سبز بهار
دیده باز آشنا شویم
تا زغفلت رهیمو از شب تار


محسن نفر


 
   
یکشنبه 84 مرداد 16 ساعت 12:32 عصر

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  هنر فیلم
[عناوین آرشیوشده]
 
پارسی بلاگ

خانه مدیریت شناسنامه ایمیل

18954: کل بازدید

104 :بازدید امروز

1 :بازدید دیروز

 RSS 

 
آرشیو
 
درباره خودم
 
لوگوی خودم
همسفر مصلوب
 
 
 
حضور و غیاب
 
اشتراک