59/12/17 خواب دیدن جهان آرا
با توجه به کیفیت و شرایطی که هیئت به اصطلاح صلح دهنده پیشنهاد کرده است، به نظر می رسد که اینان بیشتر قصد دارند ایران را درگیر یک مسئله درازمدت و خفیف بنمایند تا همانند استخوانی در گلو باشد منتهی چیزی بیشتر از کردستان که هرگاه خواستند آتش جنگ را شعله ورتر کنند و مثلا درست بعد از جواب رد ایران به عراق شهرهای ایلام و اهواز و خرم آباد و دزفول مورد حمله هواپیما و توپخانه و موشک عراق قرار می گیرند که یعنی عراق می تواند شدت عمل به خرج دهد و در مردم نیز این احساس را زنده کند که باید صلح کرد و دولت و شورای عالی دفاع تحت فشارافکار عمومی این شهرها قرار بگیرند. اکنون حدود 4 روز است که مرتبا عراق فقط چند گلوله به طرف شهر اهواز شلیک می کند و همین تعداد گلوله در کوچ مردم و تاثیر در اقتصاد و مسکن و اداره مهاجرین بسیار اثر منفی می گذارد. حدود 28/1/61 بود که هنگام اذان صبح محمدعلی جهان آرا را خواب دیدم. فضایی بودو جهان آرا بود و افرادش که حدود 80 - 90 نفر می شدند. من یادم بود که او شهید شده،حالتی داشت که مشغول جمع کردن بچه هایش بود برای جلسه یا سمینار یا میهمانی و خودش هم مشغول اینکار بود و حواسش به من نبود. من از او پرسیدم که وضعیت در اینجا چطور است ،گفت خوبم. خیلی خوبم بعد به کنار کشیدمش و بگوشش گفتم میدانی خرمشهر حمله است گفته آره ولی حیف که من نیستم. مقداری اسکناس دست من بود که آنجا نمی گرفتند از من خارجی بود آنجا این پولها را قبول نمی کردند. به جهان آرا گفتم می توانی این پولها را برای من عوض کنی خیلی سریع گفت آره و رفت مقداری اسکناس آورد و از وسط آنها اسکناسهای جمهوری اسلامی به من داد که وقتی خوب دقت کردم ده تا اسکناس 5000 ریالی بود. مانده بودم که پولهای قبلی خودم ارزشش بیشتر است یا این پولها و از جهان آرا پرسیدم گفت برو برو همینها را خرج کن ازت می گیرند و همینها خوب است و رفت دنبال جمع کردن بچه هایش.
یادداشت روزانه 61/1تیر
صبح پس از غسل به حرم رفتیم و ساعت 40:10 هم به سپاه مشهد رفتم. اول راجع به مراحل جنگ در گذشته صحبت کردم و راجع به اهمیت دادن به دو تیپ سپاه منطقه? تذکر دادم. ظهر رفتیم منزل ... - اولا چهار پنج نوع غذا درست کرده بود. ثانیا مرد و زن ها در یک سفره بودند. ثالثا جو چندان مناسب نبود. پس از ناهار به او گفتم هیچ توقع نداشتم چنین ناهاری ترتیب دهی و هنگام خارج شدن از خانه اش گفتم که گذشته تو حداقل از حیث میزان فعالیت با این همه اسیر دنیا شدنت با هم وفق ندارد. حداقل بعنوان اینکه مدتی با هم دوست بوده ایم الان به تو می گویم که این روش درستی نیست و حتی ممکن است که فردا اول با مطالب جزئی برخورد پیدا کنی و در انتها حتی با رژیم برخورد کنی، قبول کرد. اصرار کرد که شب بیا منزل که قبول نکردم. شب رفتیم حرم و زیارت خداحافظی و رفتیم فرودگاه.
63/16مرداد
شب قرارگاه کربلا بودیم. قبل از ظهر رفتم آشپزخانه را دیدم. شام که به بچه ها نمی دهند و 5 روز در ناهار گوشت می دهند که هر وعده 30 تا 40 گرم است. جایشان نیز اطرافش باز بود و خاک می آمد و وضع خیلی نامناسب بود. برادر محسن آمد راجع به دیدارش با امام گفت : وقتی وارد شدم قبل از اینکه بنشینم ابتدا گفتم که دل ما آنجا پیش شماست و بسیار سرحال هم بود. همه آمار شهدا ومجروحین را نیز به امام گفتم. در شورایعالی دفاع اول طرح ظهیرنژاد که دو فلش داشت یکی از سمت هور و دیگری از کناره اروند مورد قبول واقع شده بود و با توضیح سرهنگ شیرازی و برادر محسن موضوع رد شده بود و همه قبول کرده بودند که بهترین راه همین راهی بوده که انجام شده است. ساعت 15 جلسه لشگرهای سپاه بود.
یادداشت های آخرین روزها دی61/21
بسمه تعالی-صبح به سپاه 11 رفتیم و تا ساعت 30/14 آنجا بودیم. قاسمی ماشین رشید را آورده بود که تصادف کرده بود. عصرهم به سپاه سوم رفتیم و تا شب آنجا بودیم. شب به قرارگاه نجف رفتیم. قرار شد که صبح جهت شناسایی چیلات با هلیکوپتر بروند. من شب رفتم دزفول که صبح خودم به دهلران بروم. 29دی بسمه تعالی-صبح ساعت 30:10 به دهلران رسیدم که برادر محسن و رشید به چیلات رفته بودند. هوا خوب نبود برگشتند. ظهر بحث مختصری راجع به چیلات شد و چند دستور هم نوشته شد و به لشکر 19 داده شد. عصر ابتدا به شمال شرقی طیب و سپس به بین طیب و چیلات رفتیم که کلا شمای کلی ندارد. شب جلسه با ارتش بود که برادران نهاجا هم آمده بودند. به همراه فرمانده گردان شناسایی که ابتدا آنها توضیحات دادند و چون دیر بود و تقریبا سپاه به نتیجه نرسیده بود جلسه ساعت 00:24 تمام شد. 28 دی بسمه تعالی-صبح تا ساعت 00:11 روی مانور بحث شد که بعد با برادر زین الدین به ارتفاع 400 رفتیم و سپس به دیدگاه امام سجاد ع که به رگبار بستندمان وبه خاطر نبودن دید برگشتیم. شب جلسه ای بود که ارتش طرح خودش را ارائه داد و تقریبا سپاه طرح را که دو مرحله ای بود رد کرد. بعد برادر محسن مقدمه تجربه جنگ را گفت و رشید هم طرح سپاه را مطرح کرد. قویدل ایراد گرفت و سپس رشید هم بلند شد جواب داد ... شب به دزفول رفتیم. محسن و شیرازی رفتند صحبت کنند که یکدیگر را مجاب کنند. 1 بهمن بسمه تعالی- صبح به همراه برادر عزیز ساعت 30:9 به قرارگاه رسیدیم. برادر محسن به دنبال من و رشید می گشت. رفتم سری به ساختن قرارگاه زدم. پس از آن برای شناسایی طیب رفتیم که ساعت 00:14 به محل دیدگاه رسیدیم که دید نسبتاً خوب بود. رشید هم دیر آمد مجدداًبه دیدگاه رفتیم. ناهار را در پاسگاه تاکتیکی امام سجاد ع بودیم. یک ساعتی بحث شد و به قرارگاه برگشتیم. شب جلسه شورایعای سپاه برگزار گردید که ابتدا محسن و سپس رحیم و رشید و من صحبت کردیم و بیشتر به صورت درد دل و مشکلات و تدارکات مطرح شد که برای بعضی از برادران جا افتاد و برای عده ای نیافتاد ولی قرار شد مسئولین واحدهای ستاد مرکزی تا پایان عملیات باقی بمانند. آخر شب هم کمیسیون دفاع چند نفرشان آمدند و صحبت هایی کلی راجع به رادار و ارتش و سپاه و تشکیلات انجام شد. 2 بهمن بسمه تعالی-صبح عملیات محرم را روی نقشه برای نمایندگان مجلس وکمیسیون دفاع توضیح دادم و سپس به منطقه رفتیم. ظهر به مقر تیپ امام سجاد ع رفتیم و به برادر محسن، رحیم و رشید که برای شناسایی رفته بودند پیوستم. تا عصر راجع به طرح مانور بحث بود. شب هم جلسه گرفته شد با خودمان. سرهنگ شیرازی با آذرین آمد و تقریبا شروع کرد به درد دل کردن که هماهنگی نیست. بعد هم رشید و من صحبت کردیم. سپس راجع به احتمالات روی عکس هوایی کار کردیم. ساعت 00:2 خوابیدیم. 3 بهمن بسمه تعالی - صبح از ساعت 00:9 روی طرح مانور کار کردیم، تا آخر شب. سپاه ها هم آمدند. طرحهای مختلف و متضاد داده می شد. آخر شب راجع به عملیات فاو و داخل عماره، صحبت شد. شب رفتم دزفول. 4بهمن بسمه تعالی- صبح زود از دزفول برگشتیم. 5 بهمن بسمه تعالی- صبح برادر محسن رفت برای بسیجی ها صحبت کند. من به اهواز رفتم تا با اسرا در مورد طرح مانور صحبت کنم. با نزار و داود و عبدالرضا صحبت کردم. داود در مورد واحدهای عراقی توجه داشت و نزار هم نظریات خوبی می داد. اینها را شب آوردیم نزد برادر محسن و شیرازی. شب تا ساعت 00:2 نیمه شب جلسه بود. اطراف قرارگاه را توپ می زدند و صدای کالیبر ریز نیز می آمد.
|