سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
دانشمند با دل و فکرش می نگرد . نادان با چشم و دیده اش می بیند . [امام علی علیه السلام]
همسفر مصلوب

  نویسنده: روح همسفر  
 
مکدونالدی شدن عالم
bil_mcdonald

«من ناهار مک دونالد خوردم، تو ناهار مک دونالد خوردی،او ناهار مک دونالد خوردو...»
این فعلی است که می توان همه روزه آن را، در آمریکا صرف کرد. سرعت رواج این کالا در جهان به حدی است که لا اقل روزانه یک همبرگرفروشی مک دونالد گشوده می شود. مطمئن باشید، هیچ توطئه ای در کار نیست و تنها یک راز کوچک در پس آن نهفته است. این راز را نخستین بار «هنری فرد» در حدود صد سال پیش در راه اندازی خط تولید اتومبیل فورد به کار گرفت و پس از آن درعرصه ی صنعت و خدمات مدرن فراگیر شد. به تدریج در نیمه ی دوم قرن بیستم با گسترش فروشگاه های زنجیره ای مک دونالد، نوشابه های کوکاکولا و پپسی و ... چنان در ساختار جامعه ی آمریکا بسط یافت که در سال 1993 « جرج ریبزر» در کتاب « مک دونالدی شدن جامعه» از منظر جامعه شناسی به بررسی شباهت زندگی روزمره ی هرفرد آمریکایی با فروشگاه تولید اغذیه ی سریع (fast food) پرداخت.

این راز کوچک که «ماکس وبر » آن را گوهر جامعه ی مدرن می دانست، «عقلانی شدن»          (Rationalization) است. «جایگزینی اسلوب های تفکر منبی با تحلیل هایی که با به کارگیری وسایل بهینه در جهت اهداف مطلوب سعی در دستیابی به حداکثر کار آمدی را دارد» معنی آن می باشد.
در سیستم مک دونالد مصرف کننده، با رفتن به همبرگر فروشی حتی بدون پیاده شدن از ماشین در اسرع وقت غذای مورد نظر را تهیه می کند و این تعین کارآمدی.خریدار از نیویورک تا پاریس انتظار تنها و تنها یک مزه را دارد. در نهایت رفتار مصرف کننده تعریف شده و کاملاً هماهنگ با سیستم فروشگاه است. از سوی دیگر تولید همبر گر تا حد ممکن به کارهای کوچک و ساده تقسیم شده است،به طوری که تولید کننده اصلاً نیازی به تفکر در حین کار ندارد.همبرگر ها در مدت زمان مشخص و در اندازه های استاندارد تولید می شود. مزه ی همبر گر از پیش معین شده است و تولید کنندگان با آگانی از ذائقه و رفتار مصرف کنند، بهخوبی میدانند با چه مواجه خواهند شد. سیستم کنترل مرکزی امکان محاسبه ی سود تک تک صندوق های فروش را می دهد و با ماشینی کردن کارها از خطاهای غیر قابل کنترل انسانی به شدت کاسته می شود. «ریتزر» باتوجه به این سیستم، ارکان عقلانیت را چنین بر می شمارد:
- کارآمدی
- قابلیت محاسبه ی کمّی
- پیش بینی پذیری
- کنترل
وی معتقد است، امروزه ا ز طریق سیستم تولید و مصرف کالاو خدمات، به ویژه فعالیت صنعتی فراتر رفته و حتی درهوّیت افراد نیز نفوذ کرده است. به نظر می رسد چنین سیستمی مطلوب همگان است و ما نیز با توجّه به محصولات بومی خود مثل گلاب یا کباب می توانیم در روند جهانی شدن مشارکت کنیم و فقط ناظری منفعل نباشیم. اما تنها یک مشکل کوچک وجود دارد(؟!)
این مشکل،مشکل عقلانیت مدرن و به عبارت بهتر عقلانیت ماشینی با انسان است. انسان ها در نوع تولید کننده و مصرف کننده در این سیستم شناسایی می شوند و عامل اصلی عدم قطعیت، ناکارآمدی و ایجاد خطا و سیستم محسوب می شوند. لذاسعی بر کاهش اراده و اختیار و تفکر انسان و نیز جایگزینی وی با تکنولوژیی ماشین است. تفکر و نوآوری ا زرأس سازمان در سیستم اعمال می شود و دیگر انسان ها مجبور به تبعیت محض از سیسیتم هستند که به خوبی می توان تأثیر این سیستم بر انسان را درفیلم «عصر جدید» چارلی چاپلین مشاهده کرد.
«مهارت زدایی» یکی از مهم ترین دستاوردهای این سیستم است در آشپزی سنتی کارآمدی به مهارت های سر آشپز بستگی دارد که می تواند با آزادی کامل افکار وتجربه ی خود را در کار وارد کند و محصولی با کیفیت بالا عرضه کند. اما تربیت نیروی کار ماهر، زمان بر و پر هزینه است. لذا در سیستم مک دونالد با ایجاد کارهای ساده و تکراری از کارگران دون پایه مهارت زدایی می شود و آنها از «قید تفکر» در حین کار رها می گردند. به همین ترتیب با استفاده از انواع تبلیغات، مصرف کنندگان را ترغیب می کنند تا تدوین تفکّر، عرف غالب را به عنوان کارآمد براین راه ممکن بپذیرند. حتی کودکان پیش از آن که به یاد غذاهای موجود در منزل بیفتند، مک دونالد را به خاطر می آوردند.


مشکل دیگر ترجیح کمیت بر کیفیت و شعار «بیشتر بهتر است» می باشد. چرا که ماشین کیفیت را نمی شناسد و نیز کیفیت بالا با تولید انبوه و سود سرشار در تضاد است.
کنترل دراین جا معنای مهار واسارت را می دهد. باید فکر کارگران را کنترل کرد، تا در کار دخالت داده نشوند و نیز باید مصرف کنندگان را تربیت کرد، تا در قالب های از پیش تعریف شده رفتار کنند.
از همه تأثیر بر انگیزتر، بسط فاکتور «پیشی بینی پذیری» به عرصه ی تولید و مصرف آثار ادبی و سینمایی است که به تولید فیلم ها و داستان های دنباله دار انجامیده است. دیگرتولید کنندگان نیاز به خلق شخصیت های جدید تر ندارند، چرا که مصرف کنندگان به شخصیت هایی که  از پیش می شناسند بیشتر اقبال میکند و سود حاصل قابل پیش بینی است.
اگر تأثیر این سیستم بر ابعاد معنوی زندگی مردم آمریکا را بررسی کنیم، فاجعه آشکار می شود. شاید تا پیجاه سال پیش که همبرگر فروشی مک دونالد نبود، مادر محّبت خود را با به کارگیری ذوق و سلیقه اش در طبخ غذا ابراز می کرد. خانواده سر میز دور هم جمع می شدند و قبل از صرف غذا دعای سفره را می خواندند. امّا آیا درزندگی مک دونالدی شده، عقلانیت ماشینی جایی برای بروز وجه انسانی وجود آدمی باقی می گذارد؟ یادتان نرود این مقاله هم به همان سبک مک دونالدی نوشته شده، تا شما خواننده (مصرف کننده) ی گرامی، حداکثر اطلاعات را در حداقل زمان به دست آورید، به سهولت آن را بفهمید و علاوه بر آن که نیازی به اخلاص و صدق نیّت ندارید، نیازی به تعمّق و روجوع به منابع علمی هم نداشته باشید.
«من مک دونالد خوردم، تو مک دونالد خوردی، او مک دونالد خورد و...»

سید آرش وکیلیان


 
   
دوشنبه 84 مرداد 17 ساعت 9:58 صبح

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  هنر فیلم
[عناوین آرشیوشده]
 
پارسی بلاگ

خانه مدیریت شناسنامه ایمیل

18944: کل بازدید

94 :بازدید امروز

1 :بازدید دیروز

 RSS 

 
آرشیو
 
درباره خودم
 
لوگوی خودم
همسفر مصلوب
 
 
 
حضور و غیاب
 
اشتراک